از میان جمع شاگردان یکی برخاست،
همیشه یک نفر باید به پا خیزد ...
معلم پای تخته داد میزد
صورتش از خشم گلگون بود
و دستانش به زیر پوششی از گرد پنهان بود
ولی آخر کلاسیها،
لواشک بین خود تقسیم می کردند
وان یکی در گوشه ای دیگر «جوانان» را ورق می زد
برای آنکه بی خود های و هو می کرد و با آن شور بی پایان،
تساوی های جبری رانشان می داد
خطی خوانا به روی تخته ای کز ظلمتی تاریک
غمگین بود
تساوی را چنین نوشت: یک با یک برابر است
از میان جمع شاگردان یکی برخاست،
همیشه یک نفر باید به پا خیزد ...
به آرامی سخن سر داد:
تساوی اشتباهی فاحش و محض است.
نگاه بچه ها ناگه به یک سو خیره گشت و
معلم مات بر جا ماند
و او پرسید: اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آیا باز یک با یک برابر بود؟
سکوت مدهوشی بود و سئوالی سخت
معلم خشمگین فریاد زد: آری برابر بود
و او با پوزخندی گفت:
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آن که زور و زر به دامن داشت (آقای چیز....)بالا بود و آنکه
قلبی پاک و دستی فاقد زر داشت (دشمن ثروت اندوزی )پایین بود ؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود
آنکه صورت نقره گون، چون قرص مه می داشت بالا بود ؟
وان سیه چرده که می نالید، پایین بود ؟
اگر یک فرد انسان واحد یک بود،
این تساوی زیر و رو می شد
حال می پرسم یک اگر با یک برابر بود
نان و مال مفت خواران از کجا آماده می گردید؟
یا چه کس دیوار چین ها را بنا می کرد؟
یک اگر با یک برابر بود
پس که پشتش زیر بار فقر خم می شد؟
یا که زیر ضربت شلاق له می گشت؟
یک اگر با یک برابر بود
پس چه کس آزادگان را در قفس می کرد؟
معلم ناله آسا گفت:
بچه ها در جزوه های خویش بنویسید:
یک با یک برابر نیست...
خسرو گلسرخی
هرگز یک با یک برابر نیست
یکی مرد است و یک نامرد
آنکه چون دیوانه ای دنبال قدرت هست
و مردم را فنای این ستم کرد ه است
تمام کوچه ها را غرق غم کرد ه است
و در او هیچ اثر از رای مردم نیست
برابر هست با مردی که خادم هست ملت را ؟؟؟؟؟
برابر هست با مردی که بهر حق این ملت داد سر داده است ؟؟؟؟
من هم چون معلم می پذریرم
یک با یک برابر نیست
یکی در این زمانه اهل رادمردی هاست
یکی اهل نبودن اهل نامردی ست
بی تاب